فلز برنج اسلامی دانشگاه خبر دانشگاه

فلز برنج: اسلامی دانشگاه خبر دانشگاه

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار سیاسی و اجتماعی مخالفان دیروز خاتمی مخالفان امروز روحانی هم هستند / صالحی امیری

    «دکتر رضا صالحی امیری را این روزها باید در اخبار و رویدادهای ورزشی جست وجو کرد. او که در دولت اول حسن روحانی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، سال گذشته مدتی قائ

    مخالفان دیروز خاتمی مخالفان امروز روحانی هم هستند / صالحی امیری

    صالحی امیری: مخالفان دیروز خاتمی مخالفان امروز روحانی هم هستند

    عبارات مهم : سیاسی

    «دکتر رضا صالحی امیری را این روزها باید در اخبار و رویدادهای ورزشی جست وجو کرد. او که در دولت اول حسن روحانی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، سال گذشته مدتی قائم مقامی شهرداری پایتخت کشور عزیزمان ایران را تجربه کرد و اکنون مدیر کمیته ملی المپیک هست؛ البته پست ورزشی او باعث نشده خیلی از دنیای آکادمیک و پرسشها اجتماعی فاصله بگیرد. او که دکترای مدیریت دولتی و کارشناسی ارشد علوم سیاسی دارد، مدتی است تمرکز خود را روی مسئله ای با عنوان گسل های ایجادشده در جامعه کشور عزیزمان ایران گذاشته هست. صالحی امیری در روزی که میهمان ما بود، از این گسل ها حرف زد و گفت: در شرایط کنونی با یک مگا مسئله روبه رو هستیم که ساختار سیاسی و اقتصادی ما را تحت تأثیر قرار داده هست. او اعتقاد است ما راه توسعه را گم کرده ایم و جامعه هنوز مسیر توسعه انسانی را درست طی نکرده است و همین باعث شده است تا دچار دوگانگی درونی شود.

    مخالفان دیروز خاتمی مخالفان امروز روحانی هم هستند / صالحی امیری

    در ادامه این مصاحبه را می خوانید.

    این روزها مشغول چه فعالیتی هستید؟

    علاوه بر اداره کمیته ملی المپیک و تدریس در دانشگاه، پژوهشی با عنوان «گسل های اجتماعی ایران» در دست دارم. در این تحقیق، به این سؤال پاسخ خواهم داد که جامعه کشور عزیزمان ایران روی کدام گسل واقع شده است است و فعال ترین گسل های اجتماعی جامعه کشور عزیزمان ایران کدام هستند و استمرار این وضعیت، جامعه را دچار چه بحران هایی خواهد کرد.

    «دکتر رضا صالحی امیری را این روزها باید در اخبار و رویدادهای ورزشی جست وجو کرد. او که در دولت اول حسن روحانی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، سال گذشته مدتی قائ

    عناوین گسل های ۱۰گانه عبارت اند از:

    ۱. گسل بی اعتمادی (شکاف دولت-ملت)

    ۲. گسل فقر

    مخالفان دیروز خاتمی مخالفان امروز روحانی هم هستند / صالحی امیری

    ۳. گسل بی کاری

    ۴. گسل حاشیه نشینی

    «دکتر رضا صالحی امیری را این روزها باید در اخبار و رویدادهای ورزشی جست وجو کرد. او که در دولت اول حسن روحانی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، سال گذشته مدتی قائ

    ۵. گسل ساختاری و شکاف سیاسی

    ۶. گسل فساد افسارگسیخته

    مخالفان دیروز خاتمی مخالفان امروز روحانی هم هستند / صالحی امیری

    ۷. گسل قومی و فرقه ای

    ۸. گسل حاشیه نشینی

    ۹. گسل خشک سالی و عوض کردن در ساختار جمعیتی کشور

    ۱۰. گسل آسیب های اجتماعی (اعتیاد، طلاق، خشونت و…).

    راجع به این گسل ها توضیح می دهید؟

    معتقدم جامعه در آستانه یک تکانه قرار دارد. گسل را با زلزله شبیه سازی کرده ام؛ هر چقدر در زلزله شکاف گسل عمیق تر باشد، میزان تکانه آن هم زیاد خواهد بود.

    در حوزه سیاسی نیز گسل مهم را مناقشه ساختاری تعریف کرده ام. مسئله مهم این است که مناقشه ساختارها در کشور عزیزمان ایران به چالشی دائمی و فرسایشی تبدیل شده است هست؛ بنابراین به جای اینکه ما به پرسشها جامعه به عنوان کانون مهم فکر کنیم، زیاد به چالش ساختارها می اندیشیم. چیزی که در اینجا فراموش شده، مردم و متن جامعه هست. مردم از همه عبور کرده اند. سؤال این است که آیا این بی اعتمادی مستمر و پایدار هست، یا ناپایدار؟ من اعتقاد دارم ناپایدار هست؛ البته درصورتی که دولت بتواند سه عنصر انسجام، کارآمدی و اعتماد را بازسازی کند و این امر نیاز به یک سلسله برنامه های عاجل و فوری دارد.

    در حوزه سیاسی، تحلیلی اشتباه در حال شکل گیری است که مطابق آن، تمام چالش ها و فشارها متوجه دولت می شود، در حالی که عامل وضع موجود الزاما دولت نیست. سنجش های میدانی هم این تحلیل را تأیید می کنند. به عنوان مثال، برجام محصول تحریم های ظالمانه شورای امنیت در گذشته بوده است و بنابراین چالش در این حوزه را باید در استمرار چالش دولت قبل تحلیل کنیم.

    با این تفاسیر چه باید کرد؟

    جهت گیری ما باید در حوزه اقتصادی، همکاری، همدلی و نقد سازنده و مشفقانه جهت عبور از وضع موجود و در حوزه سیاسی و اجتماعی، دفاع از گفتمان اعتدال باشد. جریان اصلاحات و اعتدال در استمرار هم هستند. شکست اعتدال به شکست اصلاح طلبان منجر خواهد شد و بالعکس. توصیه دوم این است که کانون مهم وضع موجود، دیگرانی هستند که هشت سال تحریم ها را تحمیل کردند. تحلیل ما این است که عبور از روحانی به ظهور رادیکالیسم در کشور عزیزمان ایران منجر خواهد شد؛ بنابراین باید مرزبندی در خصوص نقد دولت را معین کنیم؛ به این معنا که عبور از روحانی به مفهوم ظهور رادیکالیسم است که مغایر با همه جهت گیری های سیاسی و باورهای ماست.

    معتقدم دولت باید با سه لشکر فقر، نارضایتی و بی کاری یک نوع هم نوایی و هم گرایی مثبت در راستای پاسخ به مطالبات داشته باشد، ولی مخالفان هیچ حقی ندارند؛ چراکه آنها عامل ظهور این اوضاع هستند و به هر جهت قطع نامه ها محصول ناکارآمدی دیگران بود. برجام محصول کار این دولت بود، ولی قطع نامه را کسانی به ملت تحمیل کردند که ژست انقلابی می گرفتند و از جیب ملت خرج می کردند.

    نکته سوم هم فشار خارجی هست؛ فشار خارجی را نباید نادیده گرفت. فشار خارجی ناشی از عملکرد غلط و ناصواب کسانی است که مسبب این اوضاع شدند. در شرایط حاضر، باید توجه کرد که استراتژی دشمن های فشار از بیرون جهت براندازی هست، نه فشار جهت عوض کردن سیاست؛ بنابراین باید هوشیار بود که واکنش‌ها و عملکرد ما در جهت هم گرایی با بیرون نباشد.

    نگران ظهور رادیکالیسم تازه در کشور عزیزمان ایران هستم. انگیزه این طیف عمدتا برهم زدن وضع موجود است و جهت وضع مطلوب هیچ ایده ای ندارند. همسویی با این جریان، ظلم به مردم هست؛ چراکه آنها عامل ظهور و بروز اوضاع امروز ما هستند. مردم صاحب حق هستند و همه در برابر مردم وظیفه دارند. باید با تمام ظرفیت به مطالبات مردم پاسخ دهیم. دولت باید با هم نوایی، همدلی، هم گرایی و پاسخ گویی، مطالبات مردم را سرلوحه کارهای خودش قرار دهد. دولت باید اعلام کند که من صدای ملت را شنیدم. دولت باید در برابر جریان خارجی، مقاومت عقلانی با رویکرد استراتژیک و در برابر مخالفان داخلی، روشنگری و شفافیت و در برابر مطالبات انبوه مردم، خشوع، خضوع، پاسخ گویی، کارآمدی و اعتمادسازی داشته باشد. ما در جریان شناسی وضع موجود دچار اغتشاش تحلیلی هستیم. جمعی از دوستان اصلاح طلب، دولت را مسبب وضع موجود می دانند ولی من باور دارم دولت وارث شرایطی است که دیگران به آن تحمیل کرده اند. کانون تحلیل این جانب بر این اصل استوار است که عبور از دولت شاید به عبور از نظام منجر شود؛ در نتیجه باید مراقب بود که به جای رویکرد اصلاح طلبی و اعتدالی، در دامان رادیکالیسم قرار نگیریم.

    اجازه دهید به دو گزینه ای که شما مطرح کردید، شک کنیم. آیا ما به یک طیف، تندرو یا رادیکال می گوییم؟ آنها همواره درصدد تخریب دولت های اصلاح طلب برآمدند و در تلاش بودند دولت ها را ناکارآمد جلوه بدهند و در بعضی مواقع هم موفق شدند. من می گویم اگر ما بتوانیم یک مفهومی خلق کنیم که اینها را از این شکلی که ما به آنها می گوییم رادیکال و افراطی دربیاوریم و در واقع آنها را دوباره نشانه گذاری کنیم، امکان دارد مردم شرایط را بهتر درک کنند. هنگامی که ما به آنان می گوییم رادیکال و افراطی ، این از بُعد رفتارِ سیاسی آنها نشات گرفته که ما عقلانیت ارزش را قبول نداریم ولی نتیجه ای که حاصل می شود، به نفع آنهاست و معمولا به ضررشان تمام نمی شود. آنها هنگامی که حرکت های افراطی می کنند این حرکتِ افراطی از نظر ما افراطی و مذموم است ولی جهت خودشان نتیجه های مثبتی به بار می آورد. من قائل به این هستم که باید روی این واژه تردید کرد، نمی دانم جای آن چه چیزی می شود قرار داد و دوباره نشانه گذاری کرد.

    سؤال مهم تر اینکه اصلا آیا عبور از روحانی؟ آیا ما به این واژه شک نمی کنیم که چه اتفاقی افتاده است که ما باید از روحانی عبور بکنیم؟ اصلا زمینه های عبور از روحانی وجود ندارد، جهت چه باید عبور کنیم؟ با چه ملاک ها و معیارهایی باید عبور کنیم؟ توصیه مهم این است که ما از چه باید عبور کنیم؟ می خواهیم به کجا عبور کنیم؟ به عنوان نمونه زمانی آقای خاتمی راجع به توسعه سیاسی صحبت می کردند، ما هم می گفتیم این توسعه سیاسی هر چقدر گسترش پیدا کند منجر به دموکراسی و آزادیِ زیاد می شود، الان ما اگر از آقای روحانی عبور کنیم منجر به چه می شود؟ یعنی چه چیزی پیش روی ماست؟ آیا اصلا الزامی دارد ما از آقای روحانی عبور کنیم یا همین شرایط موجود را باید بهینه کنیم و ساختارهای این شرایط آن قدر تنومند نیست که شما بتوانید از این شرایط عبور کنید و به یک جای بهتری برسید و به مطلوبیتی دست پیدا کنید، نظر شما در این زمینه چیست؟

    مسئله ما تک ساحتی نیست، بلکه به مسئله ای پیچیده تبدیل شده است و با یک مگامسئله روبه روییم که از یک طرف ساختارِ سیاسی با تنشی داخلی و هم وقت با تنشی اقتصادی مواجه است که هزینه های آن را مردم می پردازند. از طرف دیگر، با پدیده مهم تری مواجهیم و آن تحولات منطقه ای هست؛ در هر صورت ساختارِ منطقه در حال عوض کردن هست، پروژه داعش تقریبا به اتمام رسیده است و خاورمیانه آبستنِ شرایط جدیدی شده است هست. در فضای قبلی نقش برتری داشتیم؛ بنابراین به حق، سهمِ واقعی خود را مطالبه می کنیم. دنیا در برابر این مطالبات مقاومت می کند. طرحِ بحث هایی که دانمارک یا فرانسه می کنند ریشه در همین عنوان دارد و باور دارند که ظهورِ قدرت تازه در خاورمیانه باید مدیریت شود.

    نکته سوم آن است که همه به دنبال یک اصل تحت عنوان «توسعه» هستیم ولی راهِ توسعه را گُم کرده ایم. توسعه از توسعه انسانی شروع می شود، ولی جامعه ما هنوز مسیرِ توسعه انسانی را درست طی نکرده هست. توسعه انسانی از آموزش وپرورش، جامعه، خانواده و دانشگاه شروع می شود. هنوز مسیر توسعه انسانی را طی نکرده ایم؛ بنابراین جامعه دچارِ نوعی دوگانگی یا دوآلیسمِ درونی شده است هست. این مسئله بسیار اساسی است ولی کمتر به آن پرداخته ایم. من اعتقاد دارم که جهت عبور از فضای فعلی نیازمند یک نقشه راه و الگوی مدیریتِ استراتژیک هستیم و نمی توانیم با تحلیلی تک وجهی یا تک ساحتی به مسئله ای بزرگ پاسخ بدهیم. ما با یک مگاپروژه روبه رو هستیم و اگر نتوانیم تحلیل و تبیینِ دقیقی از شرایط موجود داشته باشیم، نمی توانیم آینده روبه رو را تصویر کنیم که به کدام علت باید پیش برویم؛ ما پیش از هر چیزی به نقشه راه نیاز داریم؛ باید مسئله های مهم مان را روی این نقشه پیدا کنیم و بعد چگونگیِ عبور از آنها را مشخص کنیم.

    در اینجا دو نگاه وجود دارد؛ یک نگاهِ کلان که به آن «رویکرد ملی» اطلاق می کنیم. در این رویکرد، دولت به عنوان پازل تعریف می شود که مجموع نظام سیاسی نیز هرکدام اجزای این ساختار کلان را تشکیل می دهند. قوه قضائیه، مجلس، احزاب، نخبگان، زنان، جوانان و… هرکدام بخشی از این پازل هستند.

    رویکرد دوم این است که ما سطح مسئله را به دولت تقلیل دهیم و کل مسئله را از دریچه دولت تحلیل کنیم. در این نگاه، انحراف تحلیل شکل می گیرد. تلاش زیادی انجام می شود که همه مسئولیت های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، منطقه ای و بین المللی را متوجه دولت کنند و دیگران استراتژی فرار به جلو را گزینش کرده اند. همه قوا، نهادها، نظام ها و ساختارهای رسمی و مدنی در این حوزه نقش دارند و نقش های آنها هم پررنگ هست. مگر می شود نقش مجلس، قوه قضائیه، مجمع تشخیص مصلحت و… را در وضع موجود نادیده گرفت؟

    رویکرد استراتژیک یعنی داشتن نقشه راه، تحلیل دقیق از محیط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و منطقه ای و بین المللی و مکانیسم عبور از این چالش ها. فرض کنید اتفاق زلزله پیش می آید، این زلزله خسارات سنگینی وارد می کند. ما دو رویکرد می توانیم داشته باشیم: یک رویکرد حسرت گونه هست، تأسف و تأثر مستمر نسبت به ظهور این پدیده، رویکرد دوم رویکرد پیشگیرانه است که همه ظرفیت های مورد نیاز را به کار بگیریم چراکه وقوع زلزله قطعی هست. این روش هزینه های کمتری به ما تحمیل می کند مانند کاری که ژاپن کرده هست. برخورد با مسئله یعنی کم کردن میزان صدمات و خسارات اجتماعی و اقتصادی با مکانیسم های خاص که عمدتا رویکردهای اجتماعی هست؛ یعنی استفاده از مجموعه ظرفیت های ملی.

    در تحولات اخیر به تحلیل جمعی از دوستان نقد داشته و دارم و آن اینکه نوعی همسویی میان بخشی از جریانات خودی با جریانات رادیکال مشاهده می شود. سه طیف سیاسی در کشور وجود دارند: یک طیف که از آن به عنوان اصلاح طلبان نام می بریم، اعتدالیون و سایر جریانات همسو و همچنین نخبگان و جریان روشنفکری در این طیف تعریف می شوند. جریان دوم، طیف اصولگرای معتدل یا میانه رو هستند که منافع و مصالح ملی را مقدم بر منافع سیاسی می دانند و درعین حال با گفتمان اصلاحات و اعتدال شکاف دارند. جریان سوم، رادیکال ها هستند که اصولا هر لحظه به دنبال تخریب وضع موجود هستند. اساس سازه ذهنی آنها تخریب وضع موجود هست، هیچ ایده ای جهت ساخت وضع مطلوب ندارند. ما این جریان را افراطی و تخریبگر می دانیم و بزرگ ترین ضعف این طیف نداشتن شناسنامه هست. از مفهوم طیف و جریان استفاده می کنیم چراکه فاقد شرکت و سامان سیاسی هستند، ولی جریان اصولگرای میانه رو دارای تفکر و سامان سیاسی هست. آقای لاریجانی را لیدر این تفکر می شناسیم.

    من اعتقاد دارم جریان رادیکال اساسا سازه انقلاب اسلامی را دچار بحران خواهد کرد. آنها از هر حرکت مثبتی یک تحلیل منفی خواهند داشت. اگر کشور توسعه اقتصادی پیدا کند، آن را الگوی غربی می دانند، اگر توسعه سیاسی پیدا کند آن را تفکر نزدیکی به غرب تحلیل و تلقی می کنند، اگر در حوزه فرهنگی تحولی شکل بگیرد، آن را محصول غرب می دانند. با هر واکنش‌ها و سیاستی در مقام مخالفت ظاهر می شوند. رویکرد جریان رادیکال پوپولیستی، هیجانی، موج گرایی و تخریب گرایی است.

    من اعتقاد دارم مخالفان دیروز خاتمی مخالفان امروز روحانی هم هستند و فقط عناوین ارزش عوض کردن پیدا کرده هست. به عنوان نمونه در جریان فساد، فقط دولت را محکوم می کنند. من نه منکر فساد هستم و نه تحت هیچ شرایطی اعتقاد به رهاکردن فساد هستم. اتفاقا باید همه جانبه با فساد مقابله کرد، یکی از عوامل بقای نظام سیاسی، شفافیت و مقابله با فساد است ولی جریان رادیکال این فساد را به دولت منحصر می کند ولی جریان اصلاح طلبی و میانه رو این مسئله بنیادی را متوجه همه بخش های کشور می داند که باید همه جانبه با آن مقابله کرد.

    بعد در تحلیل شما مسئله عبور از روحانی اصلا مسئله ای نیست و عبور از اوضاع موجود هست. اوضاع موجود را شما با دولت گره نمی زنید؟

    من اعتقاد دارم عامل وضع موجود سه پدیده است:

    ۱. چالش های ناشی از تحریم ها و فشارهای خارجی؛

    ۲. بی کاری، فقر و نارضایتی طبقات فرودست؛

    ۳. ناکارآمدی و سوءمدیریت؛ استمرار وضع موجود به گسترش بی اعتمادی و شکاف دولت-ملت می انجامد.

    که اینها هم یک شبه اتفاق نیفتاده است.

    خیر. محصول یک فرایند هست. نتیجه این سه عامل افول اعتماد و سرمایه اجتماعی هست. اعتقاد دارم که بی اعتمادی ریشه دار نیست و آقای دکتر روحانی با تجربه طولانی، توان مدیریتی و درک روشن از شرایط ملی، منطقه ای و بین المللی قطعا از این شرایط عبور خواهد کرد. عده ای تلاش می کنند دولت را در این مرحله زمین گیر کرده و آن را ناکارآمد نشان دهند. این مسئله خارج از مطالبات بحق مردم بوده و در آن نوعی هم گرایی میان دو جریان رادیکال داخلی و جریان برانداز بیرونی مشاهده می شود. دشمن بیرونی سازماندهی گسترده ای جهت براندازی انجام داده است که کانون آن در واشنگتن، تل آویو و ریاض هست، این مثلث همه ظرفیت خود را بسیج کرده تا نظام سیاسی را از بیرون دچار بحران کند و با شدت یافتن فشار حداکثری به دنبال شکل گیری یک شورش داخلی در کشور عزیزمان ایران شکل هستند. آنها به دنبال یک خیزش داخلی هستند و با هزینه های سنگین و به کارگیری امپراتوری رسانه ای تلاش دارند مردم را نسبت به آینده دلواپس و ناامید کنند.

    عبور از روحانی پیامدهای دلواپس کننده ای به همراه خواهد داشت. گسل های ده گانه اجتماعی، این تصور ناگوار را به ما دیکته می کند که عبور از روحانی ممکن است به عبور از نظام منجر شود؛ بنابراین اگر به بقای نظام می اندیشیم، باید به بقای دولت هم فکر کنیم.

    هیچ دولتی بهتر از همین دولت و شخص آقای روحانی نمی تواند از این بحران ها عبور کند. دولت در چهار سال اول توانست بر انبوهِ پرسشها فائق بیاید، جواب همه شما مثبت هست، بعد می توان تجربه دولت یازدهم را تکرار کرد ولی با اصلاحاتِ جدی هم در درون دولت و هم در سطح نظام سیاسی. مثال روشنی بزنم. این لوایحی که در مجلس وجود دارد آیا در جهت کم کردن بحران دولت مؤثر است یا خیر؟ کانون های قدرت در خارج از دولت باید به این باور برسند که عبور از دولت به منزله عبور از نظام هست؛ بنابراین باید همه ظرفیت های مورد نیاز را فراهم کنند که دولت بتواند از این بحران عبور کند. یکی از بزرگ ترین چالش های منطقه ای ما در چند سال اخیر، عربستان بود و هست. چه کسانی مناسبات ما را با عربستان تخریب کردند؟ دولت آقای روحانی وارثِ وضعیتِ ناگوارِ سیاست منطقه ای است که دیگران جهت او ایجاد کردند. اگر بناست محاکمه ای شکل بگیرد، ابتدا باید محاکمه علنیِ کسانی شکل می گرفت که اوضاع را به اینجا کشاندند. اگر در قضیه زهرا کاظمی یک نفر در قوه قضائیه فدا می شد و ما به دنیا اعلام می کردیم عملی خودسر صورت گرفته – که واقعا نیز این گونه بود – امروز ما دچار چنین چالش هایی با کانادا نمی شدیم. اگر ما در قضیه عربستان آن چند نفر خودسر را در دادگاه به صورت علنی محاکمه می کردیم و به دنیا می گفتیم ما با این عمل موافق نبودیم، امروز چالش های منطقه ای نداشتیم.

    قبل از این که شما نقشه راهتان را توضیح بدهید که این نقشه راه چیست، من استناد می کنم به گفته هانتینگتون که فکر می کنم الان نزدیک است به چیزهایی که در دغدغه های ذهنی شماست. هانتینگتون اعتقاد است ما هیچ وقت نباید پرسشها اقتصادی را وابسته به پرسشها سیاسی بدانیم، پرسشها اقتصادی می تواند محرکِ پرسشها سیاسی باشد ولی پرسشها سیاسی مستقلا اقدام می کند و کشورهای در حال توسعه را دستخوشِ عوض کردن می کند و حرفش این است که اگر کشورهای در حال توسعه مانند کشور ما که شرکت ها و نهادهای مستقل و نهادهای مقتدری ندارند، دستخوشِ بحران های زیادی می شوند، علتش این است که نهادهای مستقل شکل نگرفته و همواره دولت یا حکومت ناچار است وارد عمل شود و اینها را کنترل کند. نقشه راه شما از کدام مسیر می گذرد؟

    اولین و بااهمیت ترین استراتژی عبور از چالش های موجود، وفاق و انسجام ملی میان همه کانون های قدرت در درون نظام سیاسی هست. دومین نیازِ جامعه کشور عزیزمان ایران سامان یافتگی سیاسی هست. ما دچار یک بحران هستیم. الان رسانه ها از جمله روزنامه «شرق» مسئولیت احزاب و نهادهای مدنی را به دوش می کشند. این سیاست نمی تواند استمرار داشته باشد. به همین خاطر گزارش یک آسیب اجتماعی در روزنامه شما باعث خشم بعضی می شود. چون در جامعه سامان حزبی یا تشکل های مدنی که حلقه واسط نظام سیاسی با متن اجتماعی هستند، وجود ندارد. مهم ترین رویکرد نظام باید سامان یابی سیاسی باشد.

    در سامان یابی سیاسی چند عامل شاخص شکل می گیرد؛ شفافیت، مسئولیت پذیری (به این معنا که هرکسی باید شناسنامه داشته باشد و مسئولیت مواضع خودش را قبول کند)، آموزش و کادرسازی، مسابقه عادلانه جهت کسب قدرت. در مجموع توسعه در بستر یک سامان سیاسی شکل می گیرد. ما دچار یک بحران سیاسی شده است ایم که هیچ کس حاضر نیست مسئولیت مواضع و رفتارهای خودش را بپذیرد. به همین علت می بینیم که یک فرد فاقد تعادل روحی، در کمال آرامش و امنیت، به همه ارکان نظام توهین می کند. در شرایط بی سامانی سیاسی، افراد بی هویت میدان دار عرصه سیاست می شوند. ما باید به سرعت از یک جامعه اتمیزه و ذره ای به سمت جامعه سامان یافته حرکت کنیم. در چنین جامعه سامان یافته ای، احزاب و نهادهای مدنی به عنوان نمایندگان افکار عمومی با نظام سیاسی حرف می زنند. در شورش دی ماه دیدیم یک جمعیت به خیابان آمدند. چه کسی اینها را نمایندگی می کرد؟ دولت باید با چه کسی صحبت کند؟ در جامعه ذره ای کسی نمی تواند با کسی گفت وگو داشته باشد؛ چراکه هر فرد به منزله یک حزب یا جریان عمل می کند و این بسیار خطرناک هست. سومین توصیه حائز اهمیت این است که اجزای نظام سیاسی باید رویکرد منافع و مصالح ملی را در اولویت مواضع خود قرار دهند. باید بپذیریم جهت ما بااهمیت ترین عنصر و بااهمیت ترین هدف، اعتماد ملی هست. این همان چیزی است که به آن «سرمایه اجتماعی» می گوییم. سوختِ نظام سیاسی اعتماد اجتماعی و اعتماد سیاسی است و ما باید تحت هر شرایطی اعتماد اجتماعی را بازسازی کنیم.

    نکته چهارم، پذیرش مسئولیت نظام سیاسی در برابر وقایع موجود هست؛ هیچ کس در شرایط فعلی نباید خود را از این پرسشها مصون بداند. همه باید اعتراف کنند که در برابر بروز وضع امروز مسئولیت دارند.نکته بعدی که از همه مهم تر هست، «کارآمدی» هست. کارآمدی یکی از عوامل مهم بقای نظام سیاسی هست. شما در کشورهای حاشیه خلیج فارس می بینید انسداد سیاسی داریم، ولی کارآمدی اقتصادی است که به آنها استمرار حیات می دهد و بحران کمتری ایجاد می کند. من اعتقاد دارم چالش مهم ما کارآمدی هست؛ این کارآمدی فقط در حوزه اقتصادی نیست، بلکه کارآمدیِ سیاسی هم باید هم وقت دیده شود. مسئله دیگر، «امید به آینده» هست. حجم مهاجرت، فروش اموال، تبدیل آنها و فرار از کشور خبر خطرناکی دارد مبنی بر اینکه مردم آینده روشنی در برابر خودشان نمی بینند. ما باید به سرعت این مسئله را حل کنیم که اگر یک جوان ایرانی در دانشگاه، در کلاس و در محیط کار حضور دارد، باید باور داشته باشد که فردای بهتری پیش رو خواهد داشت. هنگامی که امید شکل نگیرد، نظام سیاسی دچار نوعی بحران درون سیستمی می شود. سطح بعدی هم هم گرایی نخبگان با دولت و نظام سیاسی هست. تجربه تاریخی می گوید هر وقت نخبگان از دولت فاصله گرفته اند، دولت دچار افول و کاستی شده است هست؛ بنابراین دولت باید تلاش حداکثری را جهت جلب و جذب نخبگان داشته باشد. من اعتقاد دارم نخبگان به مثابه موتور محرکه ای هستند که پیشران توسعه و اهداف متعالی کشورند. در شرایط فعلی، نخبگان سیاست انزوا را در پیش گرفته اند. دولت و نظام سیاسی جهت بقا به نخبگان، روشنفکران و اصحاب رسانه و قلم نیاز دارد. در شرایطی که رسانه ملی در جذب و جلب افکار عمومی دچار چالشی جدی هست، این رسالت بر دوش نخبگان و رسانه هاست که بتوانند نقش حلقه واسط میان متن اجتماعی با نظام سیاسی را بر عهده بگیرند.

    نکته بعدی، بازسازی روابط ما با کشورهای منطقه هست. ما باید باور کنیم که نمی توانیم در منطقه، مشخصا راجع به همسایگان، دشمنی دائمی داشته باشیم. در خاورمیانه دشمنی دائمی ما با اسرائیل است و این استراتژی غیر قابل عوض کردن نظام سیاسی است که البته مبتنی بر اندیشه امام و رهبری است و راجع به آن مناقشه ای وجود ندارد؛ یعنی اجماعی ملی علیه اسرائیل در کشور وجود دارد، ولی در خصوص سایر همسایگان این اجماع وجود ندارد.

    ما در دنیای امروز می توانیم فضاهایی جهت تنفس داشته باشیم. اروپا و همسایگان ما یک وقت هستند. ترکیه یکی از کشورهایی است که می توانیم با او روابط استراتژیک داشته باشیم. با جمهوری آذربایجان قرابت فرهنگی نزدیکی داریم و باید از این ظرفیت جهت همکاری گسترده تر استفاده کنیم و متقابلا همسایگان ما نیز می توانند از ظرفیت بزرگ کشور عزیزمان ایران استفاده کنند. با ترکیه، پاکستان، افغانستان، عراق، جمهوری آذربایجان و سایر همسایگان نیز می توانیم روابط استراتژیک داشته باشیم. ما باید با همسایگان توافق امنیتی امضا کنیم؛ به نحوی که احساس کنند از سوی ما در معرض ترساندن نیستند. بعد باید دنبال ترمیم روابط با همسایگان باشیم یا به تعبیری سیاست خارجی ما با همسایگان باید استراتژیک و پایدار باشد.

    مسئله بعدی، تصویر تازه از کشور عزیزمان ایران در عرصه جهانی هست. متأسفانه بخشی از افکار عمومی جهان، ذهنیت مثبت یا خوبی از کشور عزیزمان ایران ندارند. این ناشی از دو عامل هست؛ یکی تبلیغات بیگانه و دومی سوءمدیریت در داخل. الان بحث حضور زنان در ورزشگاه ها به عنوان یک مطالبه ملی از سوی زنان مطرح شده است هست. ما معتقدیم حضور زنان در ورزشگاه یک نیاز اجتماعی و فرصتی جهت ایجاد نشاط ملی است و هیچ وجه تفاوت و تمایزی میان دانشگاه، ورزشگاه، سینما، پارک و سایر محیط ها قائل نیستیم. محیط فاسد نیست، بلکه این انسان است که اگر فاسد باشد، در هر محیطی قرار بگیرد فساد می کند؛ بنابراین ما نمی توانیم جغرافیا را فاسد تعریف کنیم و بگوییم کلاس فاسد، دانشگاه فاسد، ورزشگاه فاسد. هر محیطی هم می تواند منشأ فضیلت ها و پاکی ها و هم عامل رذایل اخلاقی باشد. در ملاقات مدیر کمیته بین المللی المپیک، نخستین توصیه ای که ایشان مطرح کرد، این بود که حضور زنان در ورزشگاه چه مانعی دارد؟ پاسخ دادم دولت آقای روحانی نه تنها مخالف نیست بلکه در حال تلاش جهت زمینه سازی حضور زنان در ورزشگاه هست. امیدواریم نهادهای دیگر هم با تحلیل دقیق شرایط و ملاحظات ملی و بین المللی، هم گرایی نشان دهند؛ البته باید دغدغه بزرگان دینی را نیز درک و ارزش ها و هنجارهای دینی را رعایت کرد.

    نقشه راه ما، انسجام ملی هست؛ تنها راهِ نجات کشور جهت عبور از بحران، انسجام هست. انسجام ملی به معنی یکی شدن و ادغام نیست و این طور نیست که اصولگراها و اعتدالیون و اصلاح طلب ها ادغام شوند. چنین چیزی ممکن و معقول نیست؛ انسجام درحقیقت همگراییِ همه ظرفیت های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی درراستای اهداف متعالی نظام هست. امروز شاهدیم که بخشی از نظام سیاسی دائم بخش دیگری از نظام سیاسی را محکوم می کند و این تقابل و مناقشه سیاسی همچنان ما را در شرایط بحرانی قرار می دهد. در همین بحث اخیرِ اقتصادی اعتقاد دارم اگر از مناقشه سیاسی عبور می کردیم و به یک انسجام می رسیدیم، امروز اوضاع ما خیلی بهتر بود و یکی از کانال های اصلیِ رسیدن به آن نقطه انسجام ملی است.

    اگر بناست کسی بتواند این بحران را مدیریت کند، قطعا آقای روحانی هست؛ اولا به علت تجربه طولانی که ایشان در مدیریت بحران در کشور داشتند. کمتر کسی در مدیران ارشد کشور به اندازه ایشان تجربه مدیریت بحران داشته هست. ثانیا، تجربه مدیریتی و تجربه جهانی ایشان در حوزه سیاست و امنیت، تجربه ای گران سنگ است و این تجربه توانست برجام را به نتیجه برساند و قطع نامه های جهانی را لغو کند. ثالثا، دولت برخاسته از متنِ اجتماعی هست. این دولت، دولتِ خودساخته نیست. این دولت در رقابتی بسیار نفس گیر اعتماد اجتماعی را بیش از ۷۰ درصد جذب و جلب کرده هست. این دولت برخاسته از مردم هست، ولی در هر کشوری ممکن است جهت هر دولتی اتفاقی شکل بگیرد. ما به جای نگاهِ پروژه ای به آقای روحانی و دولت، باید نگاه پروسه ای یا فرایندی داشته باشیم. سؤال اینجاست که برایند یا فرایند عملکرد دولت آقای روحانی در دولت یازدهم مثبت بود یا منفی؟ همه کسانی که منصف اند به مثبت بودن آن اذعان دارند و من اعتقاد دارم که این تجربه تکرار شدنی است.

    شما راجع به آشفتگیِ سیاسی گفتید؛ ساماندهی سیاسی، شفافیت، تربیت کادر و مسابقه جهت رسیدن به قدرت، در این چهار مورد من سه مورد را قبول دارم که خیلی به دولت ربطی ندارد. دولت خیلی نمی تواند تربیت کادر داشته باشد، ولی در زمینه شفافیت خیلی کارها می تواند انجام بدهد، آیا دولت آقای روحانی، به خاص در دولت دوم خود که اوضاع عوض کردن کرد شفافیت انجام نداد؟ منظورم از شفافیت افشاگری نیست؛ بلکه شفافیتی است که فضا را نشان بدهیم تا بفهمیم مسئله کجاست و چه مشکلاتی وجود دارد. شما می فرمایید آقای روحانی می تواند کارها را انجام دهد و توانش را دارد، ولی من احساس می کنم مردم فکر می کنند آقای روحانی هم دیگر نمی تواند کاری انجام دهد و این شفافیت هم در جامعه صورت نگرفته است.

    نقطه برابر شفافیت، تاریکی هست. محصولِ نبود شفافیت، وجود تاریکخانه هاست. هر نظام سیاسی که بخواهد براساس اعتماد اجتماعی حرکت کند، الزاما باید شفافیت را سرلوحه کار قرار دهد. نظام های سیاسی غیر دموکرات جهت بقا نیازمند تاریکخانه ها هستند و تاریکخانه ها در فضای غیر براق شکل می گیرند. شخص آقای روحانی هم به لحاظ گفتمانی و هم به لحاظ شخصیتی و باور ذهنی به شفافیت اعتقاد دارند، ولی اینکه چه میزان ساختار دولت در این مسیر همراهی می کند، نیازمند بررسی زیاد هست. به اعتقاد من در شفافیت نسبت به سال های گذشته پیشرفت بسیار زیادی داشته ایم؛ جهت مثال، سال گذشته جهت نخستین بار سایت دسترسی آزاد به اطلاعات را رونمایی کردیم که در حال حاضر فعال هست. از آنجا که فساد اصولا در تاریکخانه ها شکل می گیرد، با شفافیت می توان با فساد مقابله کرد. شفافیت یک نیازِ حیاتی و یکی از کانون های اصلیِ تولید سرمایه اجتماعی است و دولت جهت استمرار حیات نیازمند اعتماد اجتماعی و سرمایه اجتماعی هست. بااین حال، بخشی از بدنه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دولت به این قضیه اهتمام کافی ندارند و بین گفتمان و باور نظام سیاسی و دولت با عملکرد آن فاصله وجود دارد.

    شما به توصیه مهمی اشاره کردید که جامعه مسیر توسعه انسانی را طی نکرده هست، اگر بخواهیم روی ترکیب واژگانی توسعه انسانی توجه کنیم، نیمی از این انسان ها را زنان دربرمی گیرند. به طور مشخص آقای روحانی در شعارهای انتخاباتی ارزش به حضور و فعالیت زنان توجه وافری داشتند؛ حتی علاقه داشتند وزیر زن گزینش کنند، ولی نشد. می دانیم بخشی از این، دستِ دولت نبود، ولی آیا در مدیریت های میانی این اتفاق نیفتاد؟ به عنوان نمونه به طور مشخص من با یکی از معاونان وزارت ارشاد مصاحبه کردم که آیا دو نفر از مدیرهای کلتان را زن قرار ندادید؟ گفت من نمی توانستم، گفتم چرا؟ گفت چون ریاست زن نیاز به ریسک دارد، من در این بازه زمانی وقت نداشتم.

    معتقدم دولت روحانی کارنامه خوبی در توسعه حضور اجتماعی زنان داشته است و این کارنامه هر روز بهتر از گذشته می شود؛ بنابراین اگر بخواهیم به صورت معدلی نگاه کنیم، باید نمره بالایی به دولت آقای روحانی بدهیم. توصیه ای که وجود دارد، ایجاد بسترِ مورد نیاز جهت حضور و ظهور زنان هست. اگر بخواهیم کاری تبلیغاتی، عوام فریبانه و پوپولیستی انجام بدهیم، توهین به شعور و منزلت زنان خواهد بود. به باور ما، زن و مرد در بنیان های فطری، فکری، انسانی و… تبعیض ندارند. نظام خلقت براساس عدالت (از جمله عدالت جنسیتی) بنا شده است هست، درنتیجه، این مسئله جزء باورهای اعتقادی ماست.

    نکته دوم، واقعیت های اجتماعیِ جامعه هست، ما در بحث حضور زنان دچار چالش هایی هستیم؛ بنابراین مسئله حضور اجتماعی زنان باید با رویکرد استراتژیک و بلندمدت برنامه ریزی شود.

    ظهور تدریجی زنان در عرصه سیاسی به صورت پایدار و مستمر، یک کار پروژه ای و تبلیغاتی نیست؛ بلکه یک وقت هست. تاکنون ۴۵ انتخابات در آمریکا برگزار شده است هست؛ ولی حتی یک مدیر جمهور زن وجود نداشته است ولی آیا زنان از کاندیداتوری ریاست جمهوری محروم هستند؟ خیر. این معنای نفی تبعیض هست. از این منظر، طرح مسئله کمبود کمّی حضور زنان، توهین به ایشان هست. ما باید نگاه جنسیتی را نفی کنیم و نظام مدیریتی را براساس شایسته سالاری پایه ریزی کنیم؛ نه براساس نگاه جنسیتی. مسئله زنان در کشور عزیزمان ایران باید در سطح گفتمانی حل شود و نظام سیاسی به این باور برسد که حضور زنان نه تنها ترساندن نیست؛ بلکه یک وقت هست. ما باید تحت هر شرایطی زمینه حضور زنان را فراهم کنیم و این مسئله با دستور و بخش نامه و به صورت آمرانه حل نمی شود؛ بلکه باید زمینه های حضور زنان فراهم شود. این زمینه ها باید در دو سطح ایجاد شود: اول، در سطح نظام دینی یعنی روحانیت و حوزه های علمیه و دوم، در سطح نظام سیاسی و اجتماعی. بنابراین این مسئله را نمی توان با بخش نامه و دستور آمرانه حل و فصل کرد.

    در سطح گفتمانی چیزی راجع به آقای روحانی نمی دانیم؛ ولی در سطح عمل گرایی فکر می کنم ایشان هیچ باوری نداشتند. به علت اینکه به زن ابتکار یک تنزل مقام دادند و ایشان را به معاونت زنان فرستادند و زن مولاوردی در آن حوزه خوب کار می کرد که او را هم تنزل مقام دادند. برعکس آقای احمدی نژاد بالاخره یک وزیر زن جهت نخستین بار در جمهوری اسلامی گذاشت که آقای روحانی چنین شجاعتی را نداشت یا این امکان را داشت و نگذاشت.

    این تصمیم را گرفته بودند ولی مخالفت شد.

    آیا با احمدی نژاد مخالفت نشد؟

    از کسانی که مخالف وزیر زن هستند، سؤال کنید. آیا از روحانی سؤال می کنید؟

    از دل کمّیت، کیفیت به دست می آید.

    خیر. از دل کمّیت، کیفیت خارج نمی شود؛ بلکه باور به نفی نگاه جنسیتی تنها استراتژی ممکن جهت استقرار نظام شایسته سالاری از جمله حضور حداکثری زنان است.

    روزنامه شرق

    واژه های کلیدی: سیاسی | روحانیت | حسن روحانی | دولت روحانی | دکتر روحانی | آسیب های اجتماعی | اخبار سیاسی و اجتماعی


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار